Saturday, March 19, 2005

عروس را در آغوش مي گيرم گاه بگاه ، دامادش نمي توانم بشوم من
لباس برازنده اش است ، آرايشش هم
نه انگار كه لباس را ندوخته اند به قامت او

بهتم برده بود اول
عكس هاشان را ديده بودم قبل تر و دوست نيامده بودم
اما چند دقيقه بايد مي گذشت تا حس كنم چقدر صميمي
چه قدر مهربان
و حس كنم چقدر نزديك
تا به حال هيچ كس را به اين راحتي دوست نگرفته بودم
نه از مربع ها ، نه مثلث ها
دايره هستند اينها كه انقدر سبك ، كه انقدر آبي ، سيال؟

ان روز نرفته از خاطرم هنوز
كه ناراحت شدم يا ترسيدم و نوشتم ترسم را حتي
حالا اما تمام اين شرايط مرا پسند مي آيد

انسان!
ناگنجنده در مجموعه ي تقسيم مزخرف آدم ها به مثلث ـ مربع
سياهي ـ سپيدي / يين ـ يانگ
آدميزاده
فرزند مشترك حوا و آدم ، هرمس و آفروديته
هرمافروديته ؛
زيباترين پسربچه ي دنيا بود
يك پري به نام سالماكيس عاشقش شد و روزي كه او در چشمه آب تني مي كرد ،
به داخل آب پريد و تنگ بغلش كرد
و از خدايان خواست تا ان دو يكي شوند
پس هرمافروديته به صورت نيمي مرد و نيمي زن در آمد

اين ابتدايي ترين مخلوق است يا تكامل يافته ترينش؟

هيچ وقت فكر نكرده ام كه فول استريت باشم
و نخواسته ام هم حتي
بگذريم از حرف هاي بعد از دوازدهم راجع به همزيستي مسالمت آميز گي ها و لزها
من انسان را رعايت مي كنم
در فراسوي مرزهاي تنش
خود اگر شاهكار خدا بود يا نبود

No comments: