Wednesday, June 08, 2005

در اتاقو می بندم ، شجریان می ره بالا
آن لاین می شم و نگاه به لیست تاریک که چه کسی روشن می شود آیا
روی اسمش می مانم که یعنی قطعیت، نخواهد آمد .
و یادم می رود به روزی از بازی آبی و قرمزها که آمد با غر
چند سال پیش بود ؟ پنج ، شش ؟
و فکر کرده بودم چه لطف بزرگی ، حضرتشان دوستمان می دارد..
صدایی .. تق تقی ای ..
_ اینجا چه می کنی جووون؟
- بالاخره که می ره جام جهانی ، حوصله ندارم
_ پیر شدی ... پیر.....

استرالیایی ها که باختند
دلم سوخت
روح زیبایی پسندم نمی توانست شادی هموطنان نازیبا را
به غم پسرک خوشگل جزیره نشین ترجیح بدهد .
چقدر هم که آن سال ها همه پیگیر و
تمام دخترکان چادر به سر مدرس تسبیح به دست و سر سجاده ،
چفدر هم که آن سالها همه ، فن ِ فوتبالیست ها
و من، خیانت کار ِ به میهن..

اخ که سر فیلم سیف الله _ ساعت 25 _
چقدر هی چشممان تر شد
ما که هیچ وقت ننشاطیدیم اما خاطره ی نشاط مردم را مال خودمان پنداشتیم
حالا خواهره هی طالب شادی ، من هی خمیازه

این خاطرات ما از مقدماتی جام یا چیزی شبیه به آن
یادت نرود
بروند ، شیرینی ، شام
ببازند ، باخت شرط بندیت، شام
اونی که نخوره!

No comments: