نمی تونم بخوابم
شک دارم
اضطراب دارم
می ترسم
می خوام رای بدم
بعد اين همه فرياد که رای نخواهم داد
بعد اين همه بحث..
ميون منگی صبح اس ام اس اومد ,
يه چيزايی ديدم راجع به رای دادن و غذا دادن به ماهيا!
ماهيای گرسنه با سرای بالا گرفته از آب می پريدن بيرون..
ماهيای عشق نور توی پری يادته؟
به عشق نور از آب می پريدن بيرون ،بعد .. روی خاک جون می دادن..
ماهيای کور هميشه زنده می مونن
ماهيای کور هيچ وقت نمی فهمن کورن
ماهيای کور هيچ وقت نمی دونن نوری هم هست ..
بيدار که شدم دوباره خوندمش ،
"عزت الله سحابی : اگر بيست و هشت مرداد مردم در خانه نمی ماندند،
مصدق می ماند ؛بيست و هفت خرداد چه؟
با راي به معين نگذاريم باز دموکراسی عقب افتد! "
خبری از ماهی ها نبود! جز لزجيشان در دل من که بالا پایين می پريدند!
و دودلی آغاز گشت .. مامانه گفت بفرما پسرتو قبول نداری مگه..
دبيرستانی بودم , عکس سحابی کهتر هميشه توی کيفم ..
سحابی مهتر, انسان / مرد ايده آلم بود ، پسرش پسرم..
تصويرها قاطی می شوند توی سرم
يکشنبه ،جمعيت ، باتوم به دست ها که حمله می کنند
دست های عرق کرده ی ما گره خورده در هم
حکومت زور نمی خوايم ، رييس جمهور نمی خوايم ..
پوسترها که پاره می شدند،
من اما ديگر يار دبستانی هم نمی آيد روی لب هام ، فقط هی دور می شوم ، دور ؛
همان شب .. ايران وطن من دامبولی ، دخترای جيگول و پسرای گوگولی ،
من تب دارم ، اکبر شاه ، ستاد فرشته
صدای بلند بلند بلند ..
سه شنبه، چند دور دور زمين فوتبال بايد بچرخم؟
سيمرغ راه به جايی نبرد .. نسيم؟
مرده است باد ؟
يادت هست سبز تويی که سبز می خواهمت ؟
خواندم و اسمش را نوشتم ، سبز .. نه که فريفته باشندم با آفتاب گونه ای ..
اما نردبام به چشمم استوارتر می آمد ، نه که شکايت کنم از لقی پله ها
که انقدر افتاديم ازشان که افتاب از چشممان افتاد ..
درست که نردبام ما را به جايی نرساند ، اما به يادمان آورد که می شود
بالاتر هم رفت و ما قد کشيديم .. !
چهارشنبه ، آويزان که می شوم از پنجره بيرون
ميان عکس هام می بينمش ، باافتاب گونگی موهای درهمش ،
پستر را برده بالا .. همه جا که هستی تو ..
می خندد ، شعور توی چشمهاش قاطی شده با شور
دست می برم توی موهاش ، موفق باشی..
خيابان ها زير پای ما ، مفروش کاغذ ، چقدر درخت ؟
برای چاپ عکس اين همه کراهت و نوشته های اين همه وقيح ..
برای ناشناسی که اس ام اسی زده بود در حمايت معين
نوشتم که رای نمی دهم ، اين عقيده ی امروزم است ، فردا را نمی دانم..
حالا فردا نشده .. اما گمانم شاهين ترازو ميل به سمت ديگری دارد ..
نوشته ها را می خوانم،
خشايار ديهيمی و اجماعی که حاصل نشد
عزت الله سحابی و قاصدک ..
تمام انهايی که می خواستند رای ندهند و حالا ..
بعدتر نيک آهنگ يادم مياورد که چقدر مشارکتی ها را دوست ندارم
و چقدر نا اميدم از محقق شدن کمی از ادعاهای معين ..
می ترسم
از شب هنوز مانده دودانگی ..
رای می دهم؟
شک دارم
اضطراب دارم
می ترسم
می خوام رای بدم
بعد اين همه فرياد که رای نخواهم داد
بعد اين همه بحث..
ميون منگی صبح اس ام اس اومد ,
يه چيزايی ديدم راجع به رای دادن و غذا دادن به ماهيا!
ماهيای گرسنه با سرای بالا گرفته از آب می پريدن بيرون..
ماهيای عشق نور توی پری يادته؟
به عشق نور از آب می پريدن بيرون ،بعد .. روی خاک جون می دادن..
ماهيای کور هميشه زنده می مونن
ماهيای کور هيچ وقت نمی فهمن کورن
ماهيای کور هيچ وقت نمی دونن نوری هم هست ..
بيدار که شدم دوباره خوندمش ،
"عزت الله سحابی : اگر بيست و هشت مرداد مردم در خانه نمی ماندند،
مصدق می ماند ؛بيست و هفت خرداد چه؟
با راي به معين نگذاريم باز دموکراسی عقب افتد! "
خبری از ماهی ها نبود! جز لزجيشان در دل من که بالا پایين می پريدند!
و دودلی آغاز گشت .. مامانه گفت بفرما پسرتو قبول نداری مگه..
دبيرستانی بودم , عکس سحابی کهتر هميشه توی کيفم ..
سحابی مهتر, انسان / مرد ايده آلم بود ، پسرش پسرم..
تصويرها قاطی می شوند توی سرم
يکشنبه ،جمعيت ، باتوم به دست ها که حمله می کنند
دست های عرق کرده ی ما گره خورده در هم
حکومت زور نمی خوايم ، رييس جمهور نمی خوايم ..
پوسترها که پاره می شدند،
من اما ديگر يار دبستانی هم نمی آيد روی لب هام ، فقط هی دور می شوم ، دور ؛
همان شب .. ايران وطن من دامبولی ، دخترای جيگول و پسرای گوگولی ،
من تب دارم ، اکبر شاه ، ستاد فرشته
صدای بلند بلند بلند ..
سه شنبه، چند دور دور زمين فوتبال بايد بچرخم؟
سيمرغ راه به جايی نبرد .. نسيم؟
مرده است باد ؟
يادت هست سبز تويی که سبز می خواهمت ؟
خواندم و اسمش را نوشتم ، سبز .. نه که فريفته باشندم با آفتاب گونه ای ..
اما نردبام به چشمم استوارتر می آمد ، نه که شکايت کنم از لقی پله ها
که انقدر افتاديم ازشان که افتاب از چشممان افتاد ..
درست که نردبام ما را به جايی نرساند ، اما به يادمان آورد که می شود
بالاتر هم رفت و ما قد کشيديم .. !
چهارشنبه ، آويزان که می شوم از پنجره بيرون
ميان عکس هام می بينمش ، باافتاب گونگی موهای درهمش ،
پستر را برده بالا .. همه جا که هستی تو ..
می خندد ، شعور توی چشمهاش قاطی شده با شور
دست می برم توی موهاش ، موفق باشی..
خيابان ها زير پای ما ، مفروش کاغذ ، چقدر درخت ؟
برای چاپ عکس اين همه کراهت و نوشته های اين همه وقيح ..
برای ناشناسی که اس ام اسی زده بود در حمايت معين
نوشتم که رای نمی دهم ، اين عقيده ی امروزم است ، فردا را نمی دانم..
حالا فردا نشده .. اما گمانم شاهين ترازو ميل به سمت ديگری دارد ..
نوشته ها را می خوانم،
خشايار ديهيمی و اجماعی که حاصل نشد
عزت الله سحابی و قاصدک ..
تمام انهايی که می خواستند رای ندهند و حالا ..
بعدتر نيک آهنگ يادم مياورد که چقدر مشارکتی ها را دوست ندارم
و چقدر نا اميدم از محقق شدن کمی از ادعاهای معين ..
می ترسم
از شب هنوز مانده دودانگی ..
رای می دهم؟
No comments:
Post a Comment