Saturday, September 10, 2005

سیزده ساعت کار می کنم
بعد همین قدر می افتم تو رختخواب
تموم روز بعد هم پای تی وی

دیشب انقدر چشمهام افتاد روی هم که بی خیال " گلن گری گلن راس " شدم
از آل پاچینو و جک لمون هم کاری بر نمی اومد ( گرچه دوبله ی نوذری برای لمون انقدر نفرت انگیز هست که بخوابونتت)
روز کاری برای کارگر روزمزد هم هشت ساعته ، اونوقت من ..
وسطاش داشتم فکر میکردم اگه به خاطر پوله بی خیالش شم ، فکر کردم تمام پولی که من برای این همه جون کندن می گیرم
به اندازه ی یکی ، دوساعت پدرم هم نیست..
گاهی خیلی بی شعور می شم ، انقدر که بگم زندگی توی دوبی ( به عنوان یه زن اهل اونجا ) خیلی هم ایده آله
مالیات که نمی دن ، کلی مزایای مالی هم دارن ، فقط حق رای ندارن!!! ولی امکان و زمان بی پایان برای شاپینگ دارن!
این جمله ها خانواده ی محترم رو حسابی کلافه خواهد کرد ..
از دیشب افتادم به جفنگ گویی و انگار تمامی هم ندارد ،
یادم باشه شب هایی که فرداش می رم عملگی ، بیشتر از یک ساعت و نیم بخوابم که به این فضاحت نیافتم

صبح / ظهر می پرسد که بیداری؟
دو ساعتی بود بیدار بودم ، اما درازکش ، می زنم که انگیزه ای برای بلند شوم ندارم
تلاشی هم نمی کند ،
مردم که مسئول انگیزش ما نیستند ، همین که نقش ساعت را بازی می کنند گاه گاه غنمیتی است شایسته ی شکرگذاری

تمام روز تلویزیون
فقط لیست عصر ِ دیر تا بامداد ِ زودم برای تهوع کافیست
مولن روژ+یه مستند مانندی راجه به ناتالی وود ( نیمه ) +اعتراف به گناه هیچکاک +شکلات + هفت
تازه تلوزیون جمهوری اسلامی هم ساعت ها گذاشته بوده ، که از دست رفت
لابد یک بابایی فیلم رو دیده و گفته فقط سه تا بوسه ی ناقابل داره که حذفش می کنیم
تمام مضمون فیلم که بر روی این موضوع می گرده هم کاملا بی اهمیته
خیلی دلم می خواست ببینم چه گندی زدن

گفته بودم دلم موزیک کردی می خواد
انقدر پنجشنبه تنبور و دف نواز دیدم که حالا چغانه خانوم را هم نمی توانم نگاه کنم
حالا یه مقادر پیانوی جز لطفا ... ( اما سرجدت نه انقدر که حال بهم زن شه )

بروم کمی هزار و یک شب بخوانم ، وسوسه ی تصویر متحرک اگر بگذارد

No comments: