تمام راه پر بود از صداهای ناهنجار
سکوت آزاردهنده ی یکی
حرف های تمام نشدنی باقی
از همه تون متنفرم های من
راه که خاکی شد
صدای تنبور پیچید
صداها آرام آرام مردند
بعد باد وآواز اساطیر و ستاره ، ستاره
خاکی تمام نشده
که شروع می کنند باز
کاش مسافران جایی دیگر بودید
..
سکوت آزاردهنده ی یکی
حرف های تمام نشدنی باقی
از همه تون متنفرم های من
راه که خاکی شد
صدای تنبور پیچید
صداها آرام آرام مردند
بعد باد وآواز اساطیر و ستاره ، ستاره
خاکی تمام نشده
که شروع می کنند باز
کاش مسافران جایی دیگر بودید
..
شب ، سکوت ، کویر
می خوابیم روی زمین ، خیره به آسمان
بی صدایی کشنده و کمی هم رکوئیم موزارت که دیوانه می کند با سیاهی و نورها
کدام دختر است که که شو می کند به باد؟
دختر همه ی هوس ها
روز
سفیدی زیاد
سقف سواران
باد دوره مان می کند
کسی که هست اما نیست ..
گم می شویم توی سفیدی
صدای عجیب نمک زیر پا ، کاش برهنه بودم
آدم های دور برهنه اند
آدم های دور شبیه ما نیستند
دیر می رسیم به رمل ها و بی آب
خلاء جریان دارد توی تنم
راه نمی توانم
می خوابم
شن های داغ و افتاب داغ تر
راه
تشنگی
راه
_____
جنبیات :
با وجود همه ی غرهام ، مرسی
گفتم پایه ی سفرم با موزیک کاباره ای ، منظورم یه آهنگ بود اول راه شمال ، نرسیده به سبزی ها
نه توی بی نهایت صاف ، یکبند
تا من باشم خواسته ی بیخود ، عنوان نکنم
حالا نمی دونم تاکسی ها چرا بی خیال نمی شن
جرات نمی کنم چیزجدیدی هم بخوام ، می ترسم باز اشباع بشم
توانایی با جوان ها بودن را انگار ندارم دیگر
بس که همیشه با بزرگان..
چقدر سفر با پیر می خواهد دلم
وه چه غیرقابل تحمل و نفرت انگیز که منم
می خوابیم روی زمین ، خیره به آسمان
بی صدایی کشنده و کمی هم رکوئیم موزارت که دیوانه می کند با سیاهی و نورها
کدام دختر است که که شو می کند به باد؟
دختر همه ی هوس ها
روز
سفیدی زیاد
سقف سواران
باد دوره مان می کند
کسی که هست اما نیست ..
گم می شویم توی سفیدی
صدای عجیب نمک زیر پا ، کاش برهنه بودم
آدم های دور برهنه اند
آدم های دور شبیه ما نیستند
دیر می رسیم به رمل ها و بی آب
خلاء جریان دارد توی تنم
راه نمی توانم
می خوابم
شن های داغ و افتاب داغ تر
راه
تشنگی
راه
_____
جنبیات :
با وجود همه ی غرهام ، مرسی
گفتم پایه ی سفرم با موزیک کاباره ای ، منظورم یه آهنگ بود اول راه شمال ، نرسیده به سبزی ها
نه توی بی نهایت صاف ، یکبند
تا من باشم خواسته ی بیخود ، عنوان نکنم
حالا نمی دونم تاکسی ها چرا بی خیال نمی شن
جرات نمی کنم چیزجدیدی هم بخوام ، می ترسم باز اشباع بشم
توانایی با جوان ها بودن را انگار ندارم دیگر
بس که همیشه با بزرگان..
چقدر سفر با پیر می خواهد دلم
وه چه غیرقابل تحمل و نفرت انگیز که منم
No comments:
Post a Comment