چهارشنبه توی کافه داشتم جماعتی رو همراه می کردم که
بريم تئاتر عادل ها .. خوشبختانه فقط دو نفر به انتخاب من اعتماد کردند
تحمل شرمندگی بيش ازين رو نداشتم
بسی بد بود
حتی اگه قرار بود کار کلاسيکی در بياد ازون بازيهای تصنعی
می شد يک کار کلاسيک خيلی خيلی بد
بسکه فقط داد می زدند همه
و بيخود روی سن غلت می خوردند و بالا و پايين می پريدند
نمی دونم قطب الدین صادقی چش شده
البته شاید هم مصداق آن خشت بود که پر توان زد باشه
با وجود اینکه من موقع عکاسی فقط کادر عکسم رو می بینم و چیزی هم نمی شنوم
کلی خسته شدم
عکسهام رو دوست دارم اما
بازی این هم دانشگاهی خوشحالمون رو هم که نمی شد نبینیم
بريم تئاتر عادل ها .. خوشبختانه فقط دو نفر به انتخاب من اعتماد کردند
تحمل شرمندگی بيش ازين رو نداشتم
بسی بد بود
حتی اگه قرار بود کار کلاسيکی در بياد ازون بازيهای تصنعی
می شد يک کار کلاسيک خيلی خيلی بد
بسکه فقط داد می زدند همه
و بيخود روی سن غلت می خوردند و بالا و پايين می پريدند
نمی دونم قطب الدین صادقی چش شده
البته شاید هم مصداق آن خشت بود که پر توان زد باشه
با وجود اینکه من موقع عکاسی فقط کادر عکسم رو می بینم و چیزی هم نمی شنوم
کلی خسته شدم
عکسهام رو دوست دارم اما
بازی این هم دانشگاهی خوشحالمون رو هم که نمی شد نبینیم
No comments:
Post a Comment