و همان وقت ترش بود که نامه ی برقی به دستمان رسید که فیلم این هفته هم همین
و براساس باقی رویدادها هم که فکر کردیم باز مستجاب الدعوه ای گریبانگیرمان شده
و دو روزی ذوق
و امروز هم نرفتیم نمایش (و صاعقه جانمان را هم ندیدیم ) که فکر کردیم فیلم های امشب
که دیگریش هم قرار بود نیکول داشته باشد ، ما را بس
و راستی که دیروز باز رفته بودیم نمایش و خودمان هم داشت باورمان می شد که لابد گلویمان گیر ِ بازیگر نقش اول است
که همانا رفیق رفیق می بودند
و یک عدد بلاگر مشهور مشاهده شد و قول به فرستادن عکس ها
و یک عدد بلاگر کوچک ِ مرام گذاشته ی از درس گذشته ی بسیار مهربان جالب
بعدش راه ابریشم بود که من یا اخلاقم خوب بود یا چیزی خوب توی عکس ها که دوستم آمد
بعد همه ی راه ها ختم می شوند به کوکتل میوه ی مایع پرچگالی
و هیچ راهی به کافه های اقماری نه ، حتی وقتی پارچه ی سبز در آنسوی شهر سوسو بزند
و من چه منتظرم دیدن شما در میان آن سبزی را
شیفته ی این لطف بیش از حد شما هستم که این همه راهتان را دور می کنید برای رساندن آدم
چه خداوند کم می گذارند وقتی موجود هیجان انگیز دیدن ازشان طلب می کنیم . این نکته فراموش نشود . بعد از این دست به دامنشان نمی شویم
امشب به کنسرت یهو دعوت شده نرسیدیم که راهمان هم نبود به تالار هم با آن شمایل و دامن جات
پغی ژوتم ِ بسیار کم دیدیم
، و صدالبته که نسخه ی کامل دزدیده شد ،
و بیینگ جولیا که من چقدر دوست نداشتم
یعنی درآن وضع نه اصلا .. در یک بعد از ظهر خانوادگی با پفک و نور شاید
و چقدر هم شرمنده شدم
و چقدر تمام فیلم ترسیدم که تهش بگویید دیگرها آمدنی نیستید
که گفتید بسکین رابینز
بعد بلند کردن آقای کیوریتر بود و همراهی خانوم لاک پشتی
و خنده های زیاد که کمیش هم لابد هیستریک بوده از شدت نبودن دلیل برای دیدن چنین فیلمی در چنین شبی
و از این بعد نگویید آقای کیوریتر و بگویید آقای تراول سبز بستنی حساب نکن
و حالا انگار از زندگیم راضی هستم
از شبم
و نه ندیدن صاعقه اهمیتی دارد و نه بدی فیلم و نه ارکستر ملل ِ نشنیده
و نمی شود که طعم گاز بستنی زرد را نگه داشت یا یک قلپ نوشیدنی گل بهی را
قحطی اگر آمد اما می شود دانست که بوده
همین است که این روزها انقدر روزانه نویسیم می آید
و براساس باقی رویدادها هم که فکر کردیم باز مستجاب الدعوه ای گریبانگیرمان شده
و دو روزی ذوق
و امروز هم نرفتیم نمایش (و صاعقه جانمان را هم ندیدیم ) که فکر کردیم فیلم های امشب
که دیگریش هم قرار بود نیکول داشته باشد ، ما را بس
و راستی که دیروز باز رفته بودیم نمایش و خودمان هم داشت باورمان می شد که لابد گلویمان گیر ِ بازیگر نقش اول است
که همانا رفیق رفیق می بودند
و یک عدد بلاگر مشهور مشاهده شد و قول به فرستادن عکس ها
و یک عدد بلاگر کوچک ِ مرام گذاشته ی از درس گذشته ی بسیار مهربان جالب
بعدش راه ابریشم بود که من یا اخلاقم خوب بود یا چیزی خوب توی عکس ها که دوستم آمد
بعد همه ی راه ها ختم می شوند به کوکتل میوه ی مایع پرچگالی
و هیچ راهی به کافه های اقماری نه ، حتی وقتی پارچه ی سبز در آنسوی شهر سوسو بزند
و من چه منتظرم دیدن شما در میان آن سبزی را
شیفته ی این لطف بیش از حد شما هستم که این همه راهتان را دور می کنید برای رساندن آدم
چه خداوند کم می گذارند وقتی موجود هیجان انگیز دیدن ازشان طلب می کنیم . این نکته فراموش نشود . بعد از این دست به دامنشان نمی شویم
امشب به کنسرت یهو دعوت شده نرسیدیم که راهمان هم نبود به تالار هم با آن شمایل و دامن جات
پغی ژوتم ِ بسیار کم دیدیم
، و صدالبته که نسخه ی کامل دزدیده شد ،
و بیینگ جولیا که من چقدر دوست نداشتم
یعنی درآن وضع نه اصلا .. در یک بعد از ظهر خانوادگی با پفک و نور شاید
و چقدر هم شرمنده شدم
و چقدر تمام فیلم ترسیدم که تهش بگویید دیگرها آمدنی نیستید
که گفتید بسکین رابینز
بعد بلند کردن آقای کیوریتر بود و همراهی خانوم لاک پشتی
و خنده های زیاد که کمیش هم لابد هیستریک بوده از شدت نبودن دلیل برای دیدن چنین فیلمی در چنین شبی
و از این بعد نگویید آقای کیوریتر و بگویید آقای تراول سبز بستنی حساب نکن
و حالا انگار از زندگیم راضی هستم
از شبم
و نه ندیدن صاعقه اهمیتی دارد و نه بدی فیلم و نه ارکستر ملل ِ نشنیده
و نمی شود که طعم گاز بستنی زرد را نگه داشت یا یک قلپ نوشیدنی گل بهی را
قحطی اگر آمد اما می شود دانست که بوده
همین است که این روزها انقدر روزانه نویسیم می آید
5 comments:
عکس: این تربچهها آیا از طریق اصلاح ژنتیکی اینگونه قرمز جنسگونه شدهاند یا آیا از طریق سرخاب-فوتوشاپ-مالی یا آیا چون شود؟
خوردنیجات: پایه هستیم ولی تو را به خدا کمی از این حالت شیک و پیک خارج شوید و گاهی هم سوسیس بندری و آب زرشک بزنید توی رگ. ضرر نمیکنید
کمپلیمان: به تازگی متوجه حضور نامحسوس فردی در نوشتههای شما شدهایم که بطور آتیش-به-آتیش جملات وبنازیداریگونه نثارش میکنید و البته واضحا همجنس است و احتمالا با هم پرواز هم میکنید گاهی
فیلم: ندیده ایم. ولی ژول و ژیم را دیدهایم اگر به کارتان میآید
شافیکاپ: چه بگویم؟
بسکین رابینز: تا خانهی من ۳۰۰ متر فاصله دارد
با مرامی از خودتونه والا ! ما تازه کلی دعا به جانتان کردیم که باعث شدید مدت مدیدی گیر درس خواندن بهمان ندهند :دی
تازه یک بی ناموسی هایی هم در حین ِ دیدن ِ تئاتر شکل گرفت که خدا را شکر شما که نزدیک ترین انسان بودید ـ بعد از دوسته ـ متوجهش نشدید . که این شکم ِ گرسنه ی بی میل ِ بدبخت ِ من هی صدایش در آمد و بعدش هم دیدیم چه زود است برای به خانه رفتن و چپیدیم یک جا به خوردن و سر آخر هم جریان ِ پول ِ کم و ظرف شستن و این حرف ها پیش آمد :))
به هر حال آی ام هپی یرما جان از دیدن شما و خواهر که دوباره تاکیدم بر این است که چه معصوم و عزیز هستند این عزیز همیشه در صحنه :× :×
از آن جايي كه هر كه دوست آزموسيس است دوست ماست و از آن جايي كه شما منصوري را به شاملو كه شما را به فارسي برگردانده ترجيح مي دهيد فقط آمديم يك سري بزنيم ببينيم اين حوالي چه خبر است ! حالا نمي دانيم پاگير قرارست بشويم يا نه ! به خاطر همين چشمهايمان را اولش بستيم كه يك وقت نوشته هاتان را نخوانيم كه دلمان بخواهد زياد زياد بمانيم ! ولي همين آخري را كه خوانديم ! دلمان خواست كه ما هم انقدر خوب به كنسرت دعوت نشده برسيم و انقدر با ان بستني ها حال كنيم !و انقدر يك جوري بنويسيم كه آدم تلو تلو بخورد توي متن !
به هر حال يرما خانوم خانه ي برنارد آلبا عروسيتان را بگيريد و دعا مي كنيم اين بار خوني به راه نيافتد !
وای از این بستنی بسکین اند ...و هزاران درود بر بستنی سنتی و فالوده شیرازی
می دونی من این بستنی رو تحریم کردم
خوشمزه گی بستنی سنتی در اهلی بودنش و پاکیش
و تکه های خامه اش خالص و سفید
وای از دروغهای فرنگی و خوشمزه گیهای عفریته گرانه ی ساختگی.........
wow...& nothing
Post a Comment