Tuesday, October 16, 2007

Ah, do you remember those?


باز که آقای پیچش سر خود انقدر دیر گفت بلیط داریم که من بگم نمی رسم
بعد یکهو دست برمی دارم از خرد کردن قارچ ها که خیلی هم می رسم
خواهره گفته بود چرا نمی ریم و حالا من دارم میرم و برای اون بلیطی نیست و من عذاب وجدانمه
نیم ساعتیم دیر می رسم، تا کلی بعدشم که شروع نمی شه
جشن خانه ی موسیقی بود
دوستامون داغون سر و صدا کن خوراکی خور بودن
کامکارای بی آقا بیژن ِ بی صباخانوم لوند، خانه ام ابری است که دوستم نیست رو خوندن و کوزه.. و کردی نه اصلا!
علیزاده شورانگیز.. آخ که علیزاده ی تنها چه شورانگیزتره تا به همراهی خانوم بدصدائه و مشیری خوندن
، این هم واسه کنسرت مِلو-یه علیزاده که سرم شلوغ بود اونوقت و نرسیدم به غر،
من موزیک بلوچی دوست دارم! بی توجه به غر غر باقی و پاشدن ها
زهی پارسیان هم که بی خانوم چلیست زیبا
آدمای سالن ( یا لااقل قسمت درجه ی سه کشتی) هم بی فرهنگ ِ بی خود دست زن ِ شلوغ کن
هیچ آشنایی نه!!
من گنده دماغ ِ بدعنق ِ آدم کتک زن که ساکت
اما خوش گذشت
این که اسم پونزده سالگیهامو صدا می کردن شاید
یا که اولش که گفتم قبلا دیدمش، وقتی انقدر بودم و کلی پایینو نشون دادم که دروغ بود و من همونموقعشم همین قدی بودم
و آقاهه که حالا کلیم غول بود گفت هممون اون قدی بودیم که دروغ بود و اون همونموقعشم همین قدی بود و فقط غول نبود!
یا مرد ایرونی بازیای آقای پیچش سر خود که آخرشم پول بلیطو نگرفت
یا خل و چلی های آقای صورتی ِ چقدر چاق شده و دوست بامزه ش
و هی که من فکر می کردم چقدر ساله این آدما رو می شناسم.. چه بچگی ها که ندیدند از من
جشن خانه ی موسیقی داغونی بود، ولی خوش گذشت

به عکس فرستادن واسه کارگاه ورلدپرس نرسیدم، به درک
وقتی اولین شرطی که می پذیری مطابقت با قانون جمهوری اسلامیه.. کجای عکس های من؟؟