آب نیست و من سردم است و میان ِ ظرفهای کثیف چیزی پیدا نمیکنم که توش آب جوشی بریزم سرمابر ِ جان، دختر کوچک میاید جلو که چندسالهاید شما و چهکارهاید و..، وقتی دارم آب نیمهگرم توی کاسه را دلم نمیآید که براش تعریف نکنم از آشنای مشترک و کل ِ پروسهای که هفتهی قبلش ذهنم انجام داده تا شناختن ِ او که امروز دو،یا سومین باریست که دیدهامش اما تاریخش را میدانم.. آشنای اصلی ِ پیونددهنده را دلم نیست به گفتن ِ نامش حالا که یکنفر اینجا آمده از سرِ دوستی چرا باید بهم بریزد ذهنتش که خوب افتاده با من، اصرار که میکند اضافه میکنم که حالا دیگر دوست نیستیم و دیوانه است خوب و شبیه ِ من نیست اما مجبور بودم یا که از سر ِدلسوزی و این هفت سال هم که او فقط به وقت ِ تنهایی سراغ ِ از من گرفته وهمینجور توجیه که مثلا مُبَرایی... بعد میبینم نشستهام پشت ِ میزی که برادرش -که مثل ِ ما پایهی ثابت، اما نشده بود که تا به حال گپی و حالا که فهمیدهام همسنهای من و هیچ آقاغوله نه و تحملش هم آسانتر شده که کمتر پاش را تکانتکان و شعلههای آتش ِ پیاپی ِ تاریکیشکن و حرف هم یا من عادت کردهام، یا به خاطر ِ اینکه تازهگیها جایمان شده جلوی جلو و نمیبینیم آدمها را- و دونفری دیگر هم و داریم با صدای یواشِ از در بیرون نرو از دیوانهگی ِ آدمها میگوییم، از اینکه به ما چه خوب دوستی را نجات دادن که خودش را کشته، بگذار بکشند، نمیمیرند هم که از بس نمایشی، و با دلی از سنگ میخندیم به ریش ِ آقا غوله که شب ِ تولدش را حرام ِ نمردن کسی کرده
شب توی خانه فکر میکنم با این همه احتیاط ِ من، با این همه اجتناب ِ از نزدیکی ِ روابط که نکند خلوتم را به هم، چه طور میشود که دیوانهترین ِ آدمها میشوند آدمهای نزدیکم که بعد من بگردم دنبال ِ راه ِ فرار یا تهش هم منت بگذارند سرم و خودشان دور، با این همه که من رفیق ِ بدی هستم به وقت ِ غم ِ آدمها چهطور میشود که بعضیها فقط به هنگام ِ اندوه میشوند پیگیر ِمن، بدترینش وقتی هنوز تازه است روابط و بار هم نداده
ترم یک بودیم از رشتهی یک، صبح ِ سحرِ بعد از تعطیلی آخر هفته خودم را انداختم توی سرویس و دختر گفت چه قدر دلش من را میخواسته آنروزها که گپی و نه، ماجرا را نمیگوید، ولی... هنوز عوارضی تهران را نگذشته بودیم که ماجرا را گفته بود به کمال و من مانده بودم که من که نه باتجربه و نه غمخوار و حالا چه وظیفهای انتظار میرود.. از آن روز هم ماندهام که چه قدر ِ آدمها چرا اینوقتها به یاد ِ من و مگر کوفتیتر و بیتفاوتتر و خودخواهتر از من هم هست، من که همیشه فرار میکنم
همیشه فرار میکنم، در توانم هم نیست، آدمها که قوهی تشخیص ندارند انگارخودشان؛ جز یک باری که چندماه ماندم و فرق هم میکرد آدمی که سالها خندههاش با من را که نمیشد گذاشت وقت ِ اشک، خوب هم خودداری میکرد طفلک، آن بهار را که گذاشتیم به تیمارش و تفریحات ِ هرروزه و میان ِ تفریح هم انگار نه انگار
بعضی آدمها دیوانهاند، بعضی آدمها از این که خودشان را نقش ِ اول تراژدی ببینند لذت میبرند، همان دختر ِ ترم یک ِ رشتهی یک مثال، مدتها خودکشیهاش شده بود نقل ِ مجالس، این که هرکس تعریف کند کدام بار کجا شده بوده ناجیش، پرهیاهوترینش هم آن بار ِ افتتاحیهی بیینال ِ عکاسی، انگار که جا پیدا نمیشود از این خلوتتر برای تلوتلوی بعد ِقرصخوری، بزرگتر که شد اما شنیدم وسوسهاش را کرده دستمایهی آرتورک، ویدیو تولید میکند پیرامونِ خود را کشیدن، و راستی یک پیشنهاد ِ تازه، پنجرههای قدی ِ مان جان میدهد برای اینکارها، افتتاحیههاش هم که خوب شلوغ
بعضی آدمها دیوانهاند که به خاطر ِ خدا خودشان دوری کنند از من که من عقم میگیرد که همیشه صدای غمآلود و معلوم است که زمانی هم هست برای اندوه، اما مگر پا به پاش زمانی هم باشد برای شادمانی و ضمنن هم که زخم های آدم سرمایه اس..سرمایه تو با این و اون قسمت ن... داد ن .. هوار ن .. صبور، آرام و بی سروصدا همه چیزو ت َح َم ُ ل... و من اصلا آدم ِ روزهای ابری نیستم، مگر مطمئن باشم که دقایق ِ بعدش آفتاب و همین است که دوست ِ خوبی هم نیستم و آشنای خوب ِ روزهای پرآفتاب و بستنیم یا روزهای رقصان ِ باران و برف، اما خاکستری ِ ابر و اندوهناکی ژرف هرگز
پ.ن- از سری پستهای فریزری –سلام خانوم ِ پارکوی- دو چهارشنبه آنورتر، پست طویلِ جدی و کمی بداخلاق ِ مذکور در آن تاریخ
کُلَن. بیربط به حال اینروزهام و آنروزها هم
4 comments:
من یه اصلی راجع به خودکشی دارم که این آشناتون کاملا تقضش کرده که بماند تا پست رو از فریزر دربیاریم:)
فک کنم قضیه مثل اون نامه های اسکاتلندی ایرلندی یا نمی دونم چیه که هی میان پیشت:)
راستی عکسامونو برفست یکم بخندیم به خود آویزونمون از در و دیوار و خجالت بکشیم با این سنمن بالارفته از تاب فینگولی ها(جدی تو فکر می کنی من خجالت بکشم آیا؟:)) )
hala to ye kari kon baraye man dostam, ye aks az detail e paeen mikham.. pls nakhand bedon e soorat age mituni yekio peyda kon begir baram chand ta :)))) back or front, no difrence. in fekra ro ham beriz dor faghat boro jolobi daghdaghe!
modele agha ke faravoneh, bia man moarefit konam azizam, vali khanoma nemidonam chera tavahom daran ke hatman az aksashon soore estefadeh mishe, albateh hagh ham daran, badesham man irani mikham aks e be sorat e herfe e na, mostanad! hala aslan ma chera inja darim bahs e nude mikonim mizangam alan :p
Good rreading your post
Post a Comment