Wednesday, June 04, 2008

I had the photo album spread out on my bedroom floor

تتمه‌ی ناپایدار ِ رو به زوالمان نشسته‌ایم دورِهم و از روزهای انگار چه‌ دور ِ دانشگاه
بی‌حافظه‌گیشان آن‌قدر که من یادآور ِ شخصی‌تری‌های آن‌ها
و رسالتم جز این بود مگر؟ که این سه‌سال ِ آخر را عکس‌به‌عکس.. و چه حسرتی که از روز ِ اول نه و چه لحظه‌های گم‌شده
حالا، چه پیر و چه آرام و در صلح
چه منطقی و حرف ِ از احوالات ِ جامعه و اخبار و سیاست و حتی‌ اقتصاد
بزرگترینمان که فکر می‌کنی به ت..مش هم نیست که در کجای زمین، داغ می‌کند که بزنیم به جنگل و مسلح، "به‌خاطر ِ یک برگ، به‌خاطر یک قطره"، من پایه هستم به حرف، باقی نه، تفنگ برنمی‌داریم، اسبابمان را هم نمی‌کنیم سلاح، دخترها مردم را خوشگل‌تر ثبت می‌کنند، پسرها چیزها را، من که گرایشم فرق می‌کرد و قرارم بود به استناد، بلد هم نیستم اگر بخواهم، زیبایی اگر بخواهم مجبورم بگردم دنبال ِ آدم‌ها و چیزهای به‌تر‌

___

عکس: آقای پشت دوربین که صاب‌نیم‌دانگِِ لانگ ریلشنشیپی با یکی از اهالی (خودش اصرار دارد از هشتاد و یک آشنا، اما شما بگیر هشتاد و دو)، دوتای کناری‌تر از قبل‌ترها بوده‌اند اما به واسطه‌ و نه عضو ِ رسمی(پسر چندوقتی جاش اینورتر بوده، کنار یکی از داخلی‌ها)، پشت ِ پنجره برادری است که اول‌ها بچه بوده و حالا جزو نسل ِ جوان ِ هنرخوان(سیبیل هم ندارد بیچاره، این بازی من اینجورش کرده)، پنج‌تایمان شده‌ایم مثلث و ششمی فرنگ است (تا سال ِ بعد حداقلی می‌مانند برای مثلث‌سازی یا حتی خط؟).. در راستای جدایی‌های مضحک ِ قومی هشت‌تا از تهران بودند در ورودی ما که دوتاش هیچ و باقی خرده‌معاشرتی با هم، ششمی که نیست و آن‌یکی که تا کمتر از ده‌روز ِ دیگر می‌رود همان‌جا که او، سال ِ سوم نشده خوردند به هم و دایره‌ی معاشرت خرد-خرد تر شد.. من هم که نه در این دسته حضور ِ پررنگی داشتم درواقع نه در آن دسته‌ی گسترده‌ترِ کل ِنقشه‌ای، رابطه‌هام چیزی بود در میانه (گه بگیرند، تَه‌تر ِ من هیچ‌وقت واقعا از بودن ِ در این میانه‌ی صلح‌آمیز خوشی نکرد).. اما به یک چوب اگر می‌خواستند بزنند من را هم با اغماض می‌گذاشتند همین‌تو، بعد لابد پشت ِسرمان می‌گفتند این بچه‌های متفرعن ِ پایتخت

___

تایتل: فتوگراف، نیکل‌بک
یک بم‌صدای چاد کروگر-طوری توی بساط ِ هیچ‌کدامتان نیست؟ به شدت خواهانم

No comments: