Thursday, July 03, 2008

City of the damned, Lost children with dirty faces today

رفته‌ای توی گُل‌ورنگ‌های لباست، می‌بینی ته ِ کوچه‌ی یرمااینا بسته‌ است، راه ِ بسته‌ و جلوتر ازدحام ِ ماشین‌ها که خیال می‌کنی ترافیک است که گره خورده و به آنجا کافی‌ست برسی تا ماشینی، راه‌بند ِ اینجا اما.. خواهرِ خوش‌بینی داری که خیال می‌کند آسفالت ِ خیابان را قرارست نو، تو می‌گویی که نکند ساختمونه......... می‌بینید "نکند" شده، آمار را می‌شنوی که وحشتناک، خواسته بودی دوربین برداری قبلش و فکر کرده بودی که چرا، حالا برمی‌گردید تا دوربین را و لنز گنده‌ش را، دوان‌دوان تا خانه، دوان‌دوان تا برگشت، بی که لباس عوض کنی، بی که گل‌ها را و سرخی را از تنت دور.. آتش‌نشان‌ها، پلیس‌ها، مردم، مردم، مردم و مرده‌ها.. گفته‌اند نوزده‌تا... نوزده‌تا کارگر.. و چند سال بود که دیوار فرو ریخته؟ و چند ماه بود که یکورش کامل؟ و چندتا پست پایین‌تر بود که من عکسش را گذاشته بودم؟ و چندتا خانواده الان داغدار؟

نوشته بودم "این نزدیکی، بغل ِ گوش ِ خودمانی، ترسناک است"، و نمی‌دانید که چه‌قدر، وقتی که دو روز یک خیابان بسته می‌ماند برای یک ساختمان ِ خالی از سکنه، تصورش هم غیرممکن است که اگر آن زمین‌لرزه‌ای که قریب‌الوقوع بوده همیشه و به همراه ِ ما بزرگ شده و مرا روزی مباد آندم که بی‌یادش.............. ایزدمنان، بیا و بی‌خیال ِ خانه‌تکانی ما شو، خب؟


___

پ.ن- خیالتان که نیروی‌انتظامی ِ همیشه‌درصحنه‌ این‌بار را چشم‌پوشی کردند از اینجانب؟ پاسخش منفی است، وظیفه‌ی مقدسشان را که فراموش نمی‌کنند

عکس: خانه‌ی پشتی ِ آن است که فروریخته این
آقای کلبه گفت حالا وقت ِ درست کردن ِ این‌یکی کناریش.. بعد کناری آن.. تا کل ِ محله... خانه به خانه مثل دومینو تا فروریختن همه‌ی این شهر..... بعیدی هم نی

No comments: