Friday, April 20, 2007

من که مالک اندام خود نیستم ، پس چگونه می توانم آن را تصاحب کنم ؟


اولش سبزی کاهو و قرمزی گوجه و یه کمم نارنجی هویج و ژله ها هم که همین رنگیا بودن
بعد دقیقا یه قاشق و نیم پلو و گوشت
بعد دونه دونه ی جوهای سوپ
وسطاش هم تمامی قطرات آب نوشیده شده
خم شدم روی سفیدی توالت و نور پاششی خوشرنگ کننده هم بالای سرم
که بعد ِ هر مرحله فکر می کنم چه حیف که دوربین ندارم
چه تصویر بدیعی دارم خلق می کنم
سری قبلش هم قهوه ای بستنی ِخونه بوده و قهوه ی ورود که تصویر زیاد دلچسبیم نمی ساخته
بی خیال خوردن می شم
نزدیکای یکه که می ریم خونه وچه لیموناد می خوام که هه ! کافه ی باز!! و آب اناری ها هم که بستن حتی
که خواهره یه کوکتل لیمو – گریپ فروت قوی می ده دستم
که معدهه قول می ده باش بازی بازی کنه و نریزتش بیرون

سیاه سفیدای دهه سی شبانه
پرتره های ترک خورده از خانومای کلاه چسبون به سر
که سرمونو می بردیم بالا و گذشتن زمانو می دیدیم
و آخراش داشت رنگی می شد
و ترسناک بود
و من تشنه بودم هی
که رفتم توی آشپزخونه که هی آب و هیچ انگار
تنمو ول کردم روی خنکی سرامیکا

امروز ، خانوم مربع سبز که گفت کافه .. چه دلمم خواست .. اگر کافه ی لیموناددارم باز بود فقط
که ضمانتی برای نگهداری باقی چیزها در تن نیست
خوب نیست برای معاشرت اول
حیف شد

12 comments:

Anonymous said...

LOL
LOL
Lol
2 dafe khoondam befahmam chi be chiye:
morabae sabz
lol

Anonymous said...

راستش اين سوژه‌ي «بولوغ زدن» كه دستمون دادين، جاي خيلي زيادي واسه كار داره. يعني مي‌تونم اينقدر الان لجن‌پراكني كنم كه دوباره مستقيم از كامنتدوني راهي دستشويي بشي. ولي خب گناه داري. مريض بودي. تازه خودمم اون ضلع غربي عكست رو كه ديدم شديداً هوس آش رشته كردم. ولي جالبيش تركيب چيزايي بود كه بالا آوردي. معلومه كه يه جايي دعوت بودي و از 3-4 روز قبل هيجي نخوردي و بعد رفتي خودتو خفه كردي. اول با دو-سه بشقاب سوپ جو شروع كردي و بعد باقالي پلو با گوشت رو فرستادي پايين و لابلاش هي با آب فشرده مي‌كردي اينا رو تا جا واسه محموله‌هاي بعدي كه سالاد فصل و ژله و اينا بوده باز بشه. حالا چه چيزاي ديگه‌اي بوده كه از ديد موشكافانه‌ي شما دور مونده خدا مي‌دونه و بعد خيلي شيك همه‌ي اينا رو با ترتيب معكوس تحويل فاضلاب دادي. در واقع از خندق بلا مستقيماً به خندق خلا. البته قبول كه اگه استفراغ نمي‌كردي پنج-شيش ساعت بعد بالاخره گذارت به دباغخونه مي‌افتاد ولي حواست باشه دفعه‌ي بعد كه عروسي رفتي از تكنيك «جويدن» هم در كنار «فرودادن» استفاده كني كه اينجوري آكبند همه چي رو پس ندي. ضايع‌س يه كم.

زيادي روود نبودم كه؟ اگه بودم بيا انتقام بگير لطفاً

. said...
This comment has been removed by the author.
. said...

هی دخترک! می‌آیی اینجا هی لیموناد لیموناد می‌کنی آدم تا خود خود صبح خواب لیمونادهای خنک ماه آگوست باغ اهدایی حضرت علیه به جناب او.جی. می‌بیند...

. said...

:X

Anonymous said...

ba limonad movafegham
ama ba bazi haye meede o shekanje roode na.......
rasti delshoorei zadam.

. said...

سر شب "کتاب دل واپسی" می خوندم رسیده به همین جمله عنوان... چه دوستش دارم!

Anonymous said...

in axe mohtaviate mede ki bud?
!

Anonymous said...

من مانده‌ام كه اين نوشته، گزارش ساده‌اي‌ست از سوء عملكرد دستگاه گوارش يك خانم حساس، يا توصيف هنرمندانه‌اي‌ست از روزگار حال‌به‌هم‌زن؟

a said...

آرزو هایت را بنویس چون دعوتت کردم!

YUMMY said...

;)
man ke nevisandeh nistam vali nevisandeh haro doost darm bezaram too khomari...gozashthe az shookhi az kasi ke behesh began benevis va oonam beshineh dar baraye chizi ke behesh iman nadareh benevise ...halam bad misheh. nemidonam matlab o gerefty ya ke...
aslan be man cheh!

Anonymous said...

ba inke hamishe az didane in akse cindy sherman halam be ham mikhore vali doosesh daram, nemiddonam chera!