به آقاهه می گم کجاست بازار
می گه اینجا همش .. بعد یه نگاهی می کنه و می گه لوازم آرایشی فروشیا فلان وره
بعد من چپ چپ نگاه که چیز محرم فروشی ها
می گه دیر اومدی که .. بعد خودش می فهمه که برای خرید نه و می گه برای عکاسی ؟
بعد که ایول ! راننده ها هم دیگه این مدل نوشته طوری رو یاد گرفتن
که می گه از همین بیل بوردا اینا عکس بگیر خوب
من فکر می کردم عوارض شاگردی مهران ایناست ، گویا اپیدمیه
می رم تو بازار و هی لباس و من هی غصه که قبلنا که با تورگاید بچه بازاری میومدم چه راحت
و حالا هی پیچ در پیچ و روزانه
و اصلا راسته ی فرش فروشا و قهوه خونهه کجاست ؟
بعد یهو می بینم یه جاییم که مادینه ای توش بهم نمی رسه
پر مرد سیاه پوش و دسته و نوحه
که یهو پسره می گه تو چه طور اومدی اینجا ؟ بستست .. زن نه
بعدم می فرستتم پشت یه میله هایی
بعد یه کمرامن جوون ریشو میاد به کمک و می برتم از کوچه ها یه جایی که دید داشته باشه
بعد یه آقایه فرش فروشی می برتم تو بالکن ها که از اون بالا
بعد این موجود نجس که حضورش آلوده می کرد محفل مقدس حضرات رو
از نرده های ایوون آویزون
بعد برادران در روحانی ترین قسمت سینه زنی که سر به آسمون ، چشم ها گرد
آقای عکاس لنگ و قداره هم که حالا شدن جیزز ایو ، حضور داشتند
و یه چاق حزب ال هم
اما اونها پایین و وسط
من هی از اون بالا نذری نون زرد دار می دیدم دست مردم
که آقا فرشیه داد زد که بیارم برات و منم محجوب بازی که نه ، ممنون
بعد اومدم پایین و دیدم که نون و سیب زمینیه !! و دلم هم انقدر خواست
ولی ترسیدم به نجسا ندن
آها ! یه آقای پیر مهربونیم یه کلوچه داد بهم یهو
پسرای فرشی هم دعوت به چای انگلیش که گفتم ایرانیم و دعوته مالید
یکی هم اون وسط گیر و سوال عکاسی و کارت و شماره و اینها
یه آقا نذریه داد که عکس نه
و یه پیره هم
خلاصه که بعضی خوب و بعضی هم نه
اما بامزست که این عزاداریه تنها مراسمیه که برای یک سری زن و مرده
بعد این جور جدا
می خواستم بگم کربلا زن هم داشت ، شما چقدر ضعیف النفس شدید که تاب نمی آرید ، دیدم بی خیال
بعد هم که زدم بیرون و مغازه ها
راستی پَر استریپ تیز به چه درد محرم می خوره ؟
آقایون قبل از برهنه کردن سینه ها ازش استفاده می کنند ؟
باید آماده ی سفر بشم و وقت نیست وگرنه حتما تخیلاتم رو کامل توصیف می کردم
چقدر سرسری و بی ربط نوشتم
می گه اینجا همش .. بعد یه نگاهی می کنه و می گه لوازم آرایشی فروشیا فلان وره
بعد من چپ چپ نگاه که چیز محرم فروشی ها
می گه دیر اومدی که .. بعد خودش می فهمه که برای خرید نه و می گه برای عکاسی ؟
بعد که ایول ! راننده ها هم دیگه این مدل نوشته طوری رو یاد گرفتن
که می گه از همین بیل بوردا اینا عکس بگیر خوب
من فکر می کردم عوارض شاگردی مهران ایناست ، گویا اپیدمیه
می رم تو بازار و هی لباس و من هی غصه که قبلنا که با تورگاید بچه بازاری میومدم چه راحت
و حالا هی پیچ در پیچ و روزانه
و اصلا راسته ی فرش فروشا و قهوه خونهه کجاست ؟
بعد یهو می بینم یه جاییم که مادینه ای توش بهم نمی رسه
پر مرد سیاه پوش و دسته و نوحه
که یهو پسره می گه تو چه طور اومدی اینجا ؟ بستست .. زن نه
بعدم می فرستتم پشت یه میله هایی
بعد یه کمرامن جوون ریشو میاد به کمک و می برتم از کوچه ها یه جایی که دید داشته باشه
بعد یه آقایه فرش فروشی می برتم تو بالکن ها که از اون بالا
بعد این موجود نجس که حضورش آلوده می کرد محفل مقدس حضرات رو
از نرده های ایوون آویزون
بعد برادران در روحانی ترین قسمت سینه زنی که سر به آسمون ، چشم ها گرد
آقای عکاس لنگ و قداره هم که حالا شدن جیزز ایو ، حضور داشتند
و یه چاق حزب ال هم
اما اونها پایین و وسط
من هی از اون بالا نذری نون زرد دار می دیدم دست مردم
که آقا فرشیه داد زد که بیارم برات و منم محجوب بازی که نه ، ممنون
بعد اومدم پایین و دیدم که نون و سیب زمینیه !! و دلم هم انقدر خواست
ولی ترسیدم به نجسا ندن
آها ! یه آقای پیر مهربونیم یه کلوچه داد بهم یهو
پسرای فرشی هم دعوت به چای انگلیش که گفتم ایرانیم و دعوته مالید
یکی هم اون وسط گیر و سوال عکاسی و کارت و شماره و اینها
یه آقا نذریه داد که عکس نه
و یه پیره هم
خلاصه که بعضی خوب و بعضی هم نه
اما بامزست که این عزاداریه تنها مراسمیه که برای یک سری زن و مرده
بعد این جور جدا
می خواستم بگم کربلا زن هم داشت ، شما چقدر ضعیف النفس شدید که تاب نمی آرید ، دیدم بی خیال
بعد هم که زدم بیرون و مغازه ها
راستی پَر استریپ تیز به چه درد محرم می خوره ؟
آقایون قبل از برهنه کردن سینه ها ازش استفاده می کنند ؟
باید آماده ی سفر بشم و وقت نیست وگرنه حتما تخیلاتم رو کامل توصیف می کردم
چقدر سرسری و بی ربط نوشتم